
ادای احترام به باب سیافون
آخرین اخبار پوکر
هفته گذشته از درگذشت باب سیافون، که اولین کسی بود که از او درس پوکر گرفتم، غمگین شدم. وقتی به دوستم گفتم میخواهم در مورد پوکر بیاموزم، یکی از کتابهایی که او به من داد «پوکر محدود متوسط» بود، کتابی که باب با جیم بریر نوشت.
من خودم این روزها مربی پوکر هستم، اما باب اولین مربی ای بود که نامش را شنیدم.
اولین مربی پوکر جهان؟
تا زمانی که در مورد باب شنیدم و وقتی با او تماس گرفتم، او دوستانه، جذاب و مفید بود، نمی دانستم که مربیگری پوکر یک چیز است. وقتی به او گفتم که هدف من بازی پوکر برای امرار معاش است، او به من اطمینان داد که می توانم این کار را انجام دهم و فکر می کند من می توانم این کار را انجام دهم.
من فقط دو درس از باب گرفتم، اما چند بار دیگر در طول سال ها با او تلفنی صحبت کردم. زنگ زد به من گفت که لذت می برد کتاب من، که برای من یک نقطه اوج واقعی بود. مردی که در ابتدای کارم کتابش را خواندم با من تماس گرفت و به من گفت که کتابم را دوست دارد. کتابی که با دوستم آدام استمپل نوشتم، کسی که در وهله اول کتاب باب را به من امانت داد.
من به خواندن ستون های باب در «کارت پلیر» ادامه دادم، و وقتی با هم صحبت می کردیم، او همیشه از من دعوت می کرد که به خانه اش بروم. ما با هم پیوند خوردیم زیرا هر دو اصالتاً اهل میشیگان بودیم و باب حدود 20 سال آخر عمر خود را در Saginaw زندگی کرد. ای کاش وقت می کردم تا او را در مورد پیشنهادش قبول کنم.
بازیکنانی که در این بازی جدیدتر هستند ممکن است هرگز نام باب را نشنیده باشند، مردی که مردم آن را “مربی” می نامند، اما برای مدرسه قدیمی، او شخصیت محبوبی بود. من درست در آستانه آن بودم – بسیار جوانتر از باب – اما بخشی از آخرین نسلی بودم که شروع به یادگیری در مورد بازی از خواندن کتاب کردند.
من چیزهای دیگری را که در مورد او در اینترنت نوشته می شود خوانده ام: درگذشت های نوشته شده توسط افرادی که هرگز او را ندیده اند. آن مقالات، عمدتاً مجموعهای از دستاوردهای او و فهرستی از مکانهایی که او زندگی میکرد، خوب هستند: هیچ ایرادی در آنها وجود ندارد. ولی یک لیست ساده از دستاوردها و اقامتگاه ها کل داستان را بیان نمی کنند.
تعامل من با باب در طول سال ها عالی بود. وقتی تلفنی با او صحبت می کردم، رفتاری دوستانه، خنده دار و خونگرم داشت. اما من تجربه شخصی کافی با او نداشتم تا مقاله ای را که می خواستم بنویسم، چیزی که این مرد را برای نسل هایی از بازیکنان پوکر که ممکن است چیزی در مورد او نمی دانستند، زنده کند. بنابراین، با چند بازیکن مسنتر که او را میشناختند صحبت کردم و یادداشتبرداری کردم تا چیزی را کنار هم بگذارم.
سپس به یاد آوردم که شخصی را می شناسم که همه چیز را در مورد آن مرد می داند. همکار او، جیم بریر. به جیم پیامی زدم و او بلافاصله با من تماس گرفت. جیم خوشحال بود که در مورد باب صحبت می کرد.
گفتگو با جیم بریر
من و جیم یک ساعت یا بیشتر صحبت کردیم و در آن مدت چیزهای زیادی در مورد او و باب یاد گرفتم. چیزهایی که نمی دانستم؛ داستان هایی که باعث شد من لبخند بزنم، بینش یک حرفه ای قدیمی که زندگی خود را در دنیای پوکری که من هرگز نمی دانستم آن را می گذراند. زمانی که تازه شروع به کار کردم، بوی آن دنیا را حس کردم، یک گفتگوی سریع با دن هرینگتون، شنیدن داستانهایی از دویل روی میز مسابقات، و گوش دادن به صحبتهای قدیمیها درباره اینکه اوضاع قبل از رونق پوکر چگونه بوده است. هرگز دنیای من من دست اول تگزاس هولدم را آنلاین بازی کردم.
بریر گفت: “بارزترین چیز در مورد باب، جدای از دستاوردهای او در پوکر و بازی های دیگر، صداقت او بود.” این اولین چیزی بود که فکر کرد درباره باب به من بگوید. او یکی از صادقترین و از نظر اخلاقی درستکارترین افرادی بود که در زندگیام دیدم، و از اینکه متوجه شدم این موضوع از یک حرفهای پوکر شگفتزده شدم.
آغاز تعامل بریر با باب پس از ارسال نامه ای به باب (در آن روزها قبل از اینکه باب یک وب سایت داشته باشد) با لیستی از 25 دست که در مورد آنها سؤالاتی داشت. او نامه ای برای معرفی خود اضافه کرد و به باب گفت که در بازی های Stud خوب عمل کرده است، اما با بازی جدید تگزاس هولدم مشکل دارد. بریر در هیوستون زندگی میکرد و به سمت دریاچه چارلز، لوئیزیانا رانندگی میکرد تا آخر هفتهها هولدم بازی کند. او همچنین یک چک به مبلغ 200 دلار را همراه داشت، زیرا نمی دانست باب برای درس ها چه هزینه ای می گیرد.
پاسخ باب چند هفته بعد رسید. این شامل یک پوشش نامه و پاسخ های دقیق به 25 سوالی بود که بریر ارسال کرده بود. باب همچنین نوشت که او 25 دلار در هر ساعت برای مربیگری پوکر دریافت می کند و این 25 عقربه حدود دو ساعت او را گرفته اند. او پیشنهاد کرد که یک چک بازپرداخت به مبلغ 150 دلار پس بدهد یا با بریر برای کمک به بازی خود تا زمانی که پول خرج شود همکاری کند.
بریر تصمیم گرفت به همکاری با Ciaffone ادامه دهد و بازی او بهتر شد. به زودی او توانست بازی 20/40 دلاری را در یک کلیپ خوب شکست دهد و در چند سال بیش از 20 هزار دلار برنده شد: یک بازی جذاب در اواخر دهه 90 و نرخ برد حدود 35 دلار در ساعت.
سرانجام، بریر و باب شخصاً در تونیکا، می سی سی پی ملاقات کردند و بریر تمام مکاتبات کتبی خود را با او آورد. او به باب گفت که فکر می کند مواد کافی برای یک کتاب وجود دارد، سیافون موافقت کرد و بریر شروع به چیدن چیزها کرد.
پوکر با محدودیت متوسط
آن کتاب به «پوکر محدود میانی هلدم» تبدیل شد، کتابی که در سال 2001 توسط دوستم آدام در یک بار در مینیاپولیس به من داده شد. آن تعامل مسیر زندگی من را تغییر داد و کتاب باب بخشی از آن بود. در آن زمان، من هرگز یک دست تگزاس هولدم بازی نکرده بودم. شش ماه بعد، شغلم را رها کردم تا تمام وقت بازی کنم و زندگی ام برای همیشه تغییر کرد.
همچنین یکی از کتابهایی که آدام به من داد، یکی از لو کریگر بود که من خوش شانس بودم که چند سال قبل از مرگش با او دوست شدم. من همچنین به اندازه کافی خوش شانس بوده ام که دکتر آلن شون میکر را برای سال ها دوست حساب کنم – نویسنده پوکر دیگری که اولین کارش، “روانشناسی پوکر” در انبوهی از کتاب هایی بود که در همان سال اول مطالعه کردم.
این که یک حرفه ای و یک نویسنده مشتاق باشم، و در نهایت این مردان من را به عنوان یک همسال ببینند، شگفت انگیز بود. این باعث شد که احساس کنم به برخی از اهدافم رسیده ام و شبیه مردانی شده ام که با آنها درس خوانده ام و از آنها یاد گرفته ام. و کسی که در آن روزهای اولیه واقعاً دوست داشتم باشم، باب سیافون بود.
میخواستم یک متخصص باشم، زندگیام را پشت میزها تأمین کنم و درباره بازی کتاب بنویسم. می خواستم بازی کردن را به دیگران یاد بدهم. می خواستم پیشرفت کنم و چیزهایی در مورد بازی یاد بگیرم که هیچ کس دیگری نمی دانست. من احترام همسالانم در دنیای پوکر را می خواستم. باب همه آن چیزها را داشت.
وقتی در سال 2014 دستبندم را بردم، روز بعد با باب صحبت کردم. اکثر مردم در فیس بوک یا توییتر به من پیام دادند یا به من تبریک گفتند، اما باب مدرسه قدیمی بود. او مرا صدا زد. به او گفتم که در راندهای هولدم خوب عمل کردم (تورنمنتی که برنده شدم یک رویداد HORSE بود) و او اظهار داشت که «افراد در بازی های ترکیبی در هولدم وحشتناک هستند. آنها معمولاً بازیهای Stud را خوب انجام میدهند، اما هیچکس حتی نمیخواهد در طول راندهای هولدم بازی کند.»
حق با او بود. من در آن رویداد با پرخاشگری در طول راندهای هولدم، پول زیادی به دست آوردم، در یک نقطه با بالا بردن و بردن بلایند شش دست متوالی در جدول نهایی. مهارت من در لیمیت هولدم و به طور کلی در بازی های با محدودیت ثابت با باب شروع شد.
«هولدم حد وسط» اولین کتابی بود که به طور گسترده بر تاریخچههای دستی تکیه کرد. از آن زمان تاکنون، کتابهای متعددی از این روند پیروی کردهاند. کتاب گاس هنسون بازپخش دست به دست یک تورنمنت است، و مجموعه بسیار مورد توجه، “برنده شدن در مسابقات پوکر یک دست در یک زمان”، سه بازیکن آنلاین را از طریق مسابقات نیز دنبال می کند. من مطمئن شده ام که تاریخچه دست را به طور گسترده در هر چیزی که می نویسم گنجانده ام، زیرا از همان ابتدا دیدم که آنها چقدر موثر هستند.
شکست، اما هرگز شکسته نشد
باب آنقدر صادق بود که وقتی شکست خورد، حقیقت را به مردم گفت. من بسیاری از بازیکنان پوکر را نمی شناسم که این کار را انجام دهند، اگرچه تعداد بسیار زیادی از آنها را می شناسم که در طول سال ها شکست خورده اند. باب فقط میگفت: «این کار مهمی نیست، شما فقط یک شغل پیدا میکنید و دوباره آن را بازسازی میکنید.» این همان راهی بود که او به کالیفرنیا نقل مکان کرد و به عنوان یک طبقه در پارک هالیوود مشغول به کار شد، اگرچه برای شخص دیگری کار می کرد که با او موافق نبود.
طولی نکشید که او به جای آن به یک بازیکن پروپاقرص در هالیوود پارک تبدیل شد و سرمایه خود را بازسازی کرد و برای مدت کوتاهی تا 150/300 دلار بازی کرد، هرچند که اکثراً به محدودیت های کوچکتر پایبند بود. و در حالی که او به خاطر نوشتن در مورد هولدم با محدودیت ثابت شهرت داشت، باب از طرفداران سرسخت بازی های شرط بندی بزرگ بود، و اغلب با میسون مالموث بر سر ارزش پوکر شرط بندی بزرگ بحث می کرد.
زمانی که No-Limit Hold’em به بازی غالب رونق پوکر تبدیل شد، باب احساس حقانیت کرد. مردم سالها به او شک داشتند، اما حالا مشخص شد که حق با او بود و بازیهای شرطبندی بزرگ برای ماندن در اینجا بودند.
بازی های شرط بندی بزرگ همان چیزی است که او را در وهله اول به لاس وگاس رساند. او چند بار Pot-Limit Omaha را در دیترویت بازی کرده بود و آن را دوست داشت، اما بازی ها کمیاب بود، بنابراین او به شهر گناه نقل مکان کرد، جایی که می توانست هر روز بازی کند. این کار برای سالهای متمادی به خوبی پیش میرفت تا اینکه پچ خشن او را به کالیفرنیا فرستاد.
او هنوز هم در طول WSOP به وگاس باز میگشت، معمولاً توسط دوست خوبش دن هرینگتون حمایت میشد، که برای ورود به تورنمنتها و همچنین در بازیهای نقدی از او حمایت میکرد. شما باید واقعاً به کسی اعتماد کنید که در بازی های نقدی از او حمایت کند. در واقع، من اغلب به مردم توصیه کرده ام که اصلاً در بازی های نقدی از بازیکنان حمایت نکنند. فقط خیلی اوقات بد می شود.
و هرینگتون به طور بدنام به پول سختی میخورد، بنابراین این واقعیت که او به باب پول خود را در بازیهای نقدی – در وگاس – اعتماد کرد، نشان میدهد که باب چقدر صادق بود. هرکسی که در مورد او با او صحبت کردهام این ویژگی را ذکر کردهاند: اگر باب نیکل را در پیادهرو میدید، آن را برمیداشت و صاحبش را میخواست.
بیشتر از یک بازیکن پوکر
حرفه قمار باب در دهه 50 شروع شد و در نوجوانی در سالنهای قمار محلی برای پول بازی میکرد، اما وقتی او سالنهای تخته نرد را کشف کرد، همه چیز واقعاً شروع شد. باب علاوه بر کوسه زدن در استخر و تخته نرد، یک استاد بزرگ شطرنج بود (میزان امتیاز او در حدود 2250 بود)، یک استاد بریج نواز، پینوکل رینگر، و یک بار در مسابقات اصلی WSOP سوم شد.
تنها فهرست کردن دستاوردهای این مرد باعث فرسودگی جدی این صفحه کلید قدیمی می شود. او با بابی فیشر شطرنج بازی کرد، با ویلی موسکونی توپ زد و یک بار با بلکی بلکبرن یک بازی پوکر را در نپال شروع کرد. او عاشق بازی پوکر با برنده رویداد اصلی جک کلر بود و برای سالها ستونی برای مجله CardPlayer نوشت.
شنیدن خبر درگذشت باب سیافون بسیار ناراحت کننده است. کتاب های پوکر او از بهترین کتاب های موجود در 20-30 سال پیش بودند. “قوانین پوکر رابرت” او بر مقررات اتاق پوکر به معنای واقعی کلمه در سراسر جهان تأثیر گذاشت، دهه ها قبل از اینکه گروه هایی مانند انجمن فروشندگان مسابقات وجود داشته باشند.
– استیو روزلیوس (@SRoselius) 15 مه 2022
او همچنین «قوانین پوکر رابرت» را نوشت، که مجموعهای از قوانین را برای بسیاری از بازیهایی که امروز انجام میدهیم تشریح کرد، و به نیوجرسی و فلوریدا در مورد قوانین پوکر توصیه کرد. او یک سالن تخته نرد را اداره می کرد، رئیس باشگاه شطرنج میشیگان بود و در مورد بازی های دیگر نیز کتاب نوشت. آن چند پاراگراف آخر فقط من بود که به برخی از نقاط اوج می رسیدم، اما می توانستم تمام روز در مورد دستاوردهای او صحبت کنم. عجب زندگی ای.
در سال 1997، مادر باب درگذشت و او به Saginaw، میشیگان نقل مکان کرد تا از پدرش مراقبت کند. او بیشتر سرمایه خود را در خرید خانه و انجام کارهای انجام شده برای دسترسی بیشتر برای پدرش که معلول بود غرق کرد. او قبضها را با بازی در Soaring Eagle در نزدیکی Mt. Pleasant پرداخت و تا زمان مرگش در هفته گذشته به بازی شطرنج و بریج در سطح بالایی ادامه داد.
در اینجا برای شما مربی – یک زندگی قابل توجه و یک مرد قابل توجه. با تشکر از دانش، الهام بخش، و تشویق. ما به اندازه ای که دوست داشتم گفتگوها را به اشتراک نمی گذاشتیم، اما آنها برای من اهمیت زیادی داشتند. و هرکسی که این هفته با شما صحبت کردم همین را گفت: در دنیای قمار حرفهای، جایی که بیش از سهمش از هکبازان، قلابزنان و دهانهای پر سر و صدای خود محور است، شما مثل یک تیر مستقیم و به اندازهی دوستانه بودید. یک رتریور طلایی
خداحافظ یکی از بچه های خوب ما می توانیم از چند مورد دیگر مانند شما استفاده کنیم.